k£Եαßη£ʋĪʂ

کتابنویس: کتاب بخون؛ کتاب بنویس . . .

k£Եαßη£ʋĪʂ

کتابنویس: کتاب بخون؛ کتاب بنویس . . .

همچو کتابی ست جهان جامع احکام نهان
جان تو سردفتر آن فهم کن این مسئله را

- مولانا

k£Եαßη£ʋĪʂ
آخرین نظرات
  • ۲ شهریور ۹۷، ۲۳:۵۲ - موزیلاگ ..
    (:
نویسندگان
۱۸ اسفند۲۲:۳۴



 

مرگ خاموش آقای نویسنده-امیر پروسنان

« آقای نویسنده هم یکی بود مثل همه.کسی که آخر شب ها سیگارش را می کشید و سرش گرم بود و گاهی چیزی می نوشت و می داد به این ور و آن ور که چاپ کنند و شندرغاز کف دستش بگذارند تا اموراتش بگذرد.اصلا هم کلاه کج به سبک نویسنده ها روی سرش نمی گذاشت و مدام توی کافه ها پرسه نمی زد...»
(بخشی از داستان مرگ خاموش آقای نویسند
ه.)/ص 101/

کتاب زیبا و داستانی "مرگ خاموش آقای نویسنده" به قلم امیر پروسنان نخستین بار در سال  1394 توسط انتشارات " صدای معاصر" در تهران به چاپ رسید.

این کتاب شامل 17 داستان نیمه کوتاه و زیباست که خواندن آن حداقل برای یک بار، برای دوستداران داستانهای کوتاه خالی از لطف نیست.عناوین داستانهای کتاب به این صورت است:ایستگاه آخر،همه را توی دفترم نوشتم،خیلی ساده،شب،انتهای امیر آباد شمالی،چوب سیگار،او که مقصر نبود،تسبیح فیروزه اییسن،هشت نحس،کفش،وقتی صدایش زدم فروزان،قتل درساعت چهارعصر،چپ پوچ،آغا،امضا،اسفندیار ومرگ خاموش آقای نویسنده.

امیر پروسنان، مولف کتاب " مرگ خاموش آقای نویسنده" تا کنون دو کتاب به چاپ رسانده( البته باید بگویم که دوتا از آنها فقط در دست هست!) و روانه ی بازار کرده است.اثر دیگر او به نام "غصه های یک تبعیدی" نخستین بار در سال 1385 توسط انتشارات "کتیبه گیل" به چاپ رسید.از این کتاب که گویا نخستین کتاب مولف می بایست باشد اطلاعات دقیق و کاملی در دست نیست و نمی توان آن را نقطه ی عطف شناخته شدن "پروسنان" دانست؛ چیزی که در مورد این کتاب یعنی کتاب " مرگ خاموش آقای نویسنده" صدق نمی کند. پروسنان در ابتدا کتاب را به "پدرومادرش" تقدیم کرده است.او خودش را در بخشی از کتاب اینطور معرفی میکند و می گوید:
"مهندسی عمران،روزنامه نگاری و داستان نویسی؛ هر کدام بخشی از زندگی ام را تشکیل داده اند.شاید وقتی سال 64 در رشت متولد شدم، فکرش را هم نمی کردم که نیمی از این 30 سال را به داستان خواندن و شنیدن و نوشتن بگذرانم و حاصلش بشود این مجموعه که می خوانید."
کتاب مرگ خاموش آقای نویسنده از نظر محتوایی و موضوعی در کنار کتابهای مشابه خود در جایگاه مناسبی قرار دارد.نیاز نیست زیاد به خود سختی بدهید ، هر کس که به آثار کوتاه و داستانی علاقه مند باشد قطعا از این کتاب رو بر نخواهد گرداند.
اگر بخواهم راجع به ایدئولوژی اصلی و کامل کتاب ( که با توجه به داستانی بودن آن کار بسی مشکل است!) چیزی را ذکر کنم، باید بگویم که  مرگ خاموش آقای نویسنده  یک کتاب جامع و کامل است.نمی دانم این فقط نظر من است یا دوستان دیگر نیز چنین نظری نسبت به این کتاب دارند و یا خواهند داشت اما به نظر من " غم نامه " برای این کتاب نام دوم مناسبی ست!. عنوان " مرگ خاموش آقای نویسنده " به خوبی میتواند این گفته را ثابت کند.
مرگ خاموش آقای نویسنده فاقد پیش گفتار و یا مقدمه است اما از حق نگذریم ، نیازی هم به این دو بخش ندارد.
کتاب فضایی داستانی و روایت گونه دارد و متناسب با این دو فضا نوشته شده است.
این کتاب بر اساس زندگی افراد نوشته شده و در تمام داستان، این افراد هستند که یک موضوع را باز و کامل روایت میکنند.در واقع میشود گفت این کتاب یک جور زندگینامه است.
مولف در این کتاب بیش از هرچیز بر "غم " تکیه دارد. چیزی که میشود مانند یک زنجیره در تمام داستانهای کتاب مشاهده و درک کرد.سبک نوشتاری کتاب مانند اکثر کتب ایرانی " رسمی"  ست.موضوعات به خوبی پرورانده و در کلِ داستان نشان داده شده اند.مفاهیم به خوبی تعریف شده اند و کتاب متن واضحی دارد.در کل مرگ خاموش آقای نویسنده کتاب سخت فهمی نیست.
این کتاب برعکس برخی از کتابهای داستانی دیگر، از مسیر خود خارج نمی شود و در عین متفاوت بودن داستانها مسیر مستقیم و مشخصی را طی میکند و در یک کلام: کتاب خوش فرجامی ست.

 

ایستگاه آخر:

 

این داستان نیمه کوتاه که اولین داستان کتاب نیز هست در رابطه با رزمنده و جانباز شیمیایی ای است که مثل همه ی رزمندگان خاطراتش دست از سرش نمی کشند. داستان روند یکنواختی را طی میکند و در مجموع داستانی دوست داشتنی ست.
* موضوع و فضای زیبایی داشت.
بخشی از متن داستان:
صدایش را می شنیدم.چیزی با شتاب نعره می زد. مثل همان شب که در خانه ام باز نمی شد و نعره زدم وقتی پدرم گفت:فقط یک ماه منتظرت موند و رفت!.
/ص 13/


 

همه را توی دفترم نوشتم:

 

داستان غم انگیز و اساسا درام زندگی یک مرد متوهم است.فقط همین!.
* خوشمان آمد.
بخشی از متن داستان:
هر چند جایش برای من فرقی نمی کرد.این پلیس ها بودند که مدام تکرارش می کردند.برای من فقط مُرده بود.حسابی هم باد کرده و توی یک کیسه ی زیپ دار به آرامی خوابیده و چشمهایش بسته بود.دور چشمهایش مثل یک هلال سیاه شده بود.موهایش هم دیگر نیاز به صاف کردن نداشت.چند تار مو روی صورت و گردنش مثل مار کشیده شده بود.یادم آمد که چه قدر می جنگیدیم وقتی می خواست کوتاهش کند و نمی گذاشتم یا وقتی صاف شان می کرد و کفرم را در می آورد./ص15


 

شب:

 

داستان کوتاه "شب" که میتوان گفت جزو بهترین داستانهای کتاب نیز هست در رابطه با یک راننده ی تنهاست.
* داستانی پرمفهوم و معنا بود.
بخشی متن داستان:
گفت:تا حالا از بالای کوه به این شهر نگاه کردی؟ مث یه قبر بزرگه که چراغونیش کردن.
جلوِ فرودگاه ترمز کردم.یک کیف برزنتی سیاه به سمتم گرفت و گفت: کرایه توشه.
پیاده شدم و چمدان هایش را روی زمین گذاشتم. باران همان طور یک ریز می بارید.آرام پیاده شد و سرش را رو به آسمان گرفت. شیشه ی عینکش خیس بود.سیگارم را روشن کردم و خیره به زمین خیس توی صندلی تاکسی ام فرو رفتم./ص 31/


 

چوب سیگار:

 

داستان جالب و عجیب " چوب سیگار" داستان مردی ست که گویا نادانسته به خانه ی یک " فاحشه " دعوت میشود.
* دوستش داشتم.موضوع جالب و قابل هضمی داشت. 
بخشی از متن داستان:
سیگار از دستم افتاد و او را دنبال خودم توی اتاق خواب کشاندم و در را بستم.جیغ کوتاهی کشید و با هر دو دستم گلویش را فشار دادم.مرد پشت در چند کلید را امتحان کرد و هیچ کدام در قفل نچرخید که لگدی به در کوبید و رفت.همان طور ایستاده گلویش را فشار می دادم که روی تخت افتادیم.آن قدر فشار دادم که نفسش به زور بالا می آمد و صورتش سیاه شده بود.توی گوشش گفتم: به من دروغ گفتی!
و فشار دستم را بیشتر کردم.دیگر نه صدای در می آمد و نه موبایلش مدام می لرزید.نفسش به شماره افتاده بود.صدای خش خشی از لای در شنیدم و کارم را تمام کردم.آن قدر گلویش را فشار دادم که از حال رفت و دیگر نفس نمی کشید.باید می رفتم و همه چیز را فراموش می کردم.اصلا کسی از وجود من خبر نداشت که پیدایم کند./ص42
 /

 

تسبیح فیروزه ای:

 

داستان مربوط به زن " فاحشه " ایست. اما نقطه ی قوت و میشود گفت شخصیت اصلی داستان، یک مرد است. مردیکه به خاطر غفلت و ندانم کاری زندگیش را تباه میکند. 
* داستان خوب و زیبایی بود.
بخشی از متن داستان:
انگار فهمیده باشد که قصه اش برایم جالب نیست و از سر ناچاری گوش می کنم."پنج دقیقه بعداز اینکه رفتیم توی آب، یه موج روی سرمون خراب شد.گمش کردم.می فهمی؟" با کف دست به پیشانی اش کوبید.به حال من فرقی نمی کرد.گریه می کرد یا نمی کرد، دردی از من درمان نمی شد.همین طور سیگار می کشید و حرف می زد." گاهی فکر می کنم نفرینم کرده.من اعتقادش رو ازش گرفتم.اونم زندگیم رو." تسبیح را دور دستش پیچیده بود.آن قدر به دستش نگاه کردم که گفت:
" بگیر.زندگی یعنی همین، یه چیز داشته باشی که به گذشته وصلت کنه.هردومون یکی از اینا داشتیم."
همین طور حرف می زد که خوابش برد.کنار پنجره رفتم و نفس کشیدم. چند ساعتی به اذان مانده بود که کنار جاده ایستاده بودم.جوانکی ریشو جلوِ پایم ترمز کرد و گفت:
"برسونمت."
سوار شدم.دست به گردنم بردم.تسبیح فیروزه ای جامانده بود./ص 54/


 

کفش:

 

در رابطه با مرد عجیبی ست که خصلت جالبی دارد و آن هم علاقه ی شدید و دیوانه وارانه به کفش هاست.
* خواندن داستان به شدت برایم جالب بود و خصلت شخصیت اصلی آن واقعا برایم عجیب.بیشتر در شُک قرار گرفتم.
بخشی از متن داستان:
ولی وقتی کفش های تازه را روبه رویم می گذارم و یک دل سیر نگاه شان می کنم، اوضاع بهتر می شود.اگر زنانه باشد که خب،خیلی فرق می کند این نگاه کردن و اگر مردانه باشد که زودتر توی ذوقم می زند و دست آخر به گوشه ای پرت می کنم و می نشینم به خیال بافی کردن.اصلا به همین دلیل هم هست که سالی یک بار آپارتمانم را عوض می کنم.آن قدر می گردم تا در آخرین طبقه و آخرین واحد، جایی را اجازه کنم که دست کم این میل شهوانی به کفش را به طریقی ارضا کنم.هرچند، هر سال، قبل از موعد اتمام قرارداد باید همه ی معشوقه هایم را به دست بیابان و آتش بسپارم. یعنی این یک جور قانون است.دلم نمی خواهد که به چیزی وابسته شوم.حالا می خواهد یک زن باشد یا یک کفش!
همه را توی گونی می تپانم و یک جوری به خارج از شهر می برم.همه را آتش می زنم و خودم می نشینم به سیگار کشیدن و اشک ریختن./ص 63,62/


 

وقتی صدایش زدم فروزان:

 

داستان مربوط به مردی ست که همسرش را به تازگی از دست داده است و حال ناامید و خسته زندگی میگذراند.
* از فضای داستان لذت بردم.
بخشی از متن داستان:
فروزان درست یک سال و دو ماه و سه روز پیش توی همین اتاق خواب، روی همین تخت و پیش از آن که سیگارم را توی زیر سیگاری بلوری خاموش کنم، فوت کرد.چند سالی بود که درد داشت و بدتر از من به هیچ پزشکی هم اعتماد نمی کرد و همیشه می گفت: چه فرق می کنه مرضم چیه؟.بالاخره باید رفت.سخت نگیر ناخدا.
و انگشت هایش را مثل سیگار کشیدن روی لب می برد و فوت می کرد توی هوا.تازه بعداز مرگش فهمیدم سرطان داشت.سی و سه سال زندگی مشترک بی هیچ فرزندی، توی همان عصر شنبه تمام شد و من ماندم و این آپارتمان که فروزان ترجیحش می داد به هرجای دیگری./ص 65/


 

قتل در سعت چهار عصر:

 

دو پسر که از قبل نقشه ی دزدی از یک پیرزن را کشیده اند در روز موعود وارد خانه ی او میشوند.داستان پیرامون اتفاقاتی ست که بین این سه شخصیت رخ میدهد.
* داستان فضایی جالب و دلچسب داشت و طبیعتا به دل نشست.
بخشی از متن داستان:
کیسه را روی سر پیرزن کشیدم که امین رفت توی مستراح و همان طور سرپا شاشید.چشمم را بستم و نوار چسب سیاه را چند دور پیچیدم.امین زیپش را بالا می کشید که گفت:بریم.
روی پا بلند شدم و به سمت در اتاق رفتم.لحظه ای به سمت پیرزن برگشتم و چشمم به آن چشم مصنوعی اش افتاد که از روزنه ای کوچک نگاهم می کرد.
/ص 77/ 

 

آغا:

 

آغا هم یکی بود مثل همه ی دیوانه های دیوانه خانه.اما فرقش با بقیه "آغا" بودنش بود.و این را کسی نمی دانست.غیر از یک نفر که آن هم آغا خودش بهش گفته بود.
* یکی از زیباترین داستانهای کتاب.
بخشی از متن داستان:
آمد بالا.حس می کردم توی حلقم است.ترش بود.کمی هم بوی پیاز می داد.کام آخر را که می گرفتم، حس کردم."رفتم دنبالش توی کوچه با بدبختی.جیغ و داد راه انداخت و بقال و بنگاهی و همه را ریخت رو سر منی بدبخت." حالا توی دهنم بود.پشت دندان هایم حس می کردم ترش بودنش را.دندان هایم را محکم به هم فشار دادم تا بیرون نپرد." این قدر زدنم که نای تکون خوردن نداشتم دادا.عین ریگ چسبیدم کفی آسفالت کوچه. بعدم انداختنم زیری پل." دیگر نمی توانستم تحمل کنم.دهانم باز شد و همه را قی کردم./ص 89/ 


 

امضا:

 

مجید شخصیت اصلی داستان، یک جوانک عجیب است. و علاقه مند به امضا زدن.
* داستان را دوست داشتم.
بخشی از متن داستان:
مجید دست های بسته اش را مدام تکان می داد و زبان به دهان گرفته بود.ستوان با بیسیم توی دستش درگیر بود و همین طور یک ریز برای مجید خط و نشان می کشید:" فکر کردی تا حالا کسی ازت شکایت نکرده بازم در می ری؟ می فرستمت یه جا تا یه امضای مشتی بهت بزنن." و پوزخند می زد و سبیل هایش را می جوید که دختر بلند شد و برگه ی روی میز را برداشت.لحظه ای به چشم های ریز مجید نگاه کرد و برگه را پاره کرد و گفت:" شکایتی ندارم." /ص 94/


 

مرگ خاموش آقای نویسنده:

 

این داستان در واقع بروز یک جور نگاه انتقادی ست.در این داستان جدا از مرگ نویسنده که اتفاق اصلی و شکل دهنده ی داستان نیز هست یک جور انتقاد مطرح میشود.که خواندن آن قطعا برایتان جالب خواهد بود.نوش جان!.
* بطن غم انگیز داستان واقعا جالب و شیرین بود.
بخشی از متن داستان:
بنابراین اگر فردا یک نان بربری داغ لای صفحه ی حوادث یکی از روزنامه های صبح کشور با تیتر "مرگ خاموش" از شاطر محل تحویل گرفتید، اصلا تعجب نکنید.چون آقای نویسنده بر اثر گازگرفتگی توی آپارتمان اجاره ای خود فوت کرده است./ص 105/


 

غم نگاری-غم نویسی:

 

اساسا مقوله غم و غم نگاری در ادبیات ما پیشینه ای دیرینه دارد.موضوعی که هر نویسنده ای بدش نمی آید به قول معروف " ناخنکی" به آن بزند." مرگ خاموش آقای نویسنده" نیز از این قاعده مستثناه نیست و پروسنان در این کتاب دستی بر این قضیه داشته است. همان طور که از خلاصه ی بخشی از متون داستان مشخص و مبرهن است در اکثر داستان های کتاب ، این موضوع گنجانده شده است و جای هیچ حرف و سخن گزافه ای نیست.چیزی که تمام داستانها را به هم پیوند میدهد و گاه آنها را مانند زنجیره ای در کنار هم قرار میدهد همین حضور "غم" در داستانهاست.حضوری که بی شک خیلی زیر پوستی اما مشخص است. و مهم.چون یکی از ریشه های اصلی که در موضوعات مختلف به آن پرداخته شده همین "غم" است.بله، غم.با کمی دقت و توجه و نه چندان تیزبینی متوجه ی این موضوع خواهید شد که رشته ای که تمام این داستانها را با موضوعات مختلف در کنار هم می ایستاند همین حضور کلمه ی "غم" در داستانهاست. غمی که در تک تک زندگی افراد می شود دید و حس و درک کرد.

 

مسائل سربسته(ناهنجاریهای اجتماعی):
 


در برخی از داستانهای کتاب پروسنان به نقل برخی از ناهنجاریهای اجتماعی پرداخته و از آنها سخن گفته است (اما به صورت سر بسته) که گاه میتوانند از نقاط قوت کتاب باشند.ناهنجاری هایی مثل: دزدی، فاحشگی،قتل،و... خیلی ناهنجاریهای دیگر که بیش گویی آن میتواند گزافه گویی باشد اما پروسنان بی هیچ گزافه ای در رابطه با این ناهنجار ها در کتابش حرف زده و سخن گفته است. تمام این تعاریف با ته مایه ی موضوعات کتاب در هم آمیخته و به یک روایت شیوا و زیبا تبدیل شده اند که در نهایت میشود گفت: "مرگ خاموش آقای نویسنده" یک کتاب پرمحتوا و پر بیان است.البته روان بودن آن فراموش نشود!.

 

علاقه های دیوانه وار:

 

 

می شود گفت در بین تمام داستانها و موضوعاتی که کتاب به بیان آنها پرداخته، برخی از موضوعات کمی پررنگ تر اند.انگار که قلم آنها جور دیگری ست.در برخی از این داستانها موضوع "عشق" به میان آمده اما نه هر عشقی.نه مثل عشق لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد بلکه کمی متفاوت تر و با رنگ و بویی دیگر.برای مثال به یکی از داستانهای کتاب به نام "کفش" اشاره میکنم که روایتگر عشق دیوانه وار یک مرد به کفش هاست:
درِ ورودی را که باز می کنم یک راست به سمت راه پله می روم.بالا رفتن از این همه پله تا طبقه ی هفتم شده بهترین بخش زندگی روزانه ام.هرچند به همه می گویم از آسانسور می ترسم، ولی خودم می دانم که دلیل دیگری دارد.از پله ها بالا می روم و برای چند دقیقه همه ی پادَری ها و جاکفشی ها را به دقت از نظر می گذرانم تا کفش های مودعلاقه ام را پیدا کنم.از بوی کفش سرمست می شوم.اصلا دست خودم نیست.یک چیزی از آن اعماق فریاد می زند و احساس نیاز می کند./ص 62/
در این متن کوتاه که بخشی از روایت و داستان " کفش" از زبان شخصیت اول (مرد) است پی به این موضوع خواهید برد که عشق دیوانه وار و چه بسا هوس آلود این مرد نسبت به کفش ها یک نیاز است از سوی جایی در اعماق وجودش.جایی که خودش هم نمی داند و سرمنشاء مشخصی ندارد. بیان چنین مضامینی در کتاب قطعا خالی از لطف نیست و خواندنی خواهد بود.

 


شیوه ی نگارش و محتوای کتاب :

 

 

"مرگ خاموش آقای نویسنده" جدا از اینکه یک کتاب داستانی و کوتاه است کتاب خوب و یقینا قابل قبولی ست و نمی شود به دستورات نگارشی آن خرده گرفت.از لحاظ شیوه نگارش فاقد اشتباه و غلط نگاری است و قلم خوب نویسنده، شیوه ی نگارش کتاب (که الحق هم خوب است) و محتوای داستانها را به قول معروف درست "ساپورت" میکند. پروسنان در این کتاب به خوبی توانسته ذهنیاتش را بر روی کاغذ بنشاند و آنها را به شیوه ی خودش ( که هر نویسنده قطعا شیوه ی مشخص و خاصی دارد) قلم بزند.

 

اشخاص موجود در داستانها:

 

پروسنان همان طور که در پیوند موضوعات مختلف قوی عمل میکند در خلق اشخاص داستانها و خصوصا در باور پذیر کردن آنها تواناست. و به قول معروف : تیرش به سنگ نمی خورد.اشخاص داستانها همگی باور پذیرند و هیچ گونه تناقضی بین اشخاص و موضوع داستان ها حس نمی شود.تمام اشخاص به گونه ای خلق و جان داده شده اند که گویا خواننده با آنها آشناست و غم و شادی آنها را با بند بند وجود حس و درک میکند.

 

تاثیرپذیری:

 

یقینا همه ی کتاب خوانان و کتاب دوستان این گفته ی من را درک خواهند کرد که : " یک کتاب باید به گونه ای باشد که خواننده با آن ارتباط برقرار کند و تمام مفاهیم و موضوعات آن را حس و درک کند.کتاب باید بار معنایی داشته باشد تا خواننده از آن تاثیر بگیرد."
این چیزی ست که اکثر خوانندگان ، متفق القول با آن موافق اند و اساسا حرفی تویش نمی آورند.حالا اگر کتابی وجود داشته باشد که دارنده ی تمام این خصوصیات باشد که میشود نورعلی نور." مرگ خاموش آقای نویسنده" کماکان ( چون نمیشود هیچ چیز را به طور دقیق گفت) دارای این خصوصیات است.
یعنی کتاب پر باری ست و مخاطب ( خواننده) از آن تاثیر می پذیرد.

*حواستان باشد، یک کتاب خوب نیازی به توضیح ندارد، پس دنبال توضیح نباشید.
مرگ خاموش آقای نویسنده به دوستداران کتابهای کوتاه اما پربار و پر معنا و عمیق توصیه میشود.
***************************************
پ ن1:مرگ خاموش آقای نویسنده/تهران, نشر صدای معاصر,چاپ اول, 1394/ 105 صفحه/ 17 داستان/
پ ن2: قیمت درج شده پشت کتاب 7000 تومان است؛ ولی، تو باور نکن.
پ ن3: نمره ی کتاب در گودریدز 1.0 از 5 یادداشت شده. اما نمره ی من به کتاب 2.5 از 5 است. منصفانه نیست!.

ROHAM | ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۳۴

KETABNEVIS

ketabnevis

ادبیات داستانی ایران

امیر پروسنان

انتشارات صدای معاصر

داستانی

مجموعه داستان

معرفی کتاب

پر صفحات

کتابنویس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی